منم...دشنام پست آفرینش،نغمه ی ناجور...
چشمان آدم برفی ام با آفتابت خواب شد من با تو برگشتم به روز،اما وجودم آب شد! از کاسه ات سر می روم،یعنی که بی من قانعی یعنی زمین خشک تو،بی ابر من سیراب شد آنفدر دنیا حرف زد، چای امیدم سرد شد قند تو توی دست من،خیسی نخورده، آب شد! نه عمر،نه دنیا،نه تو، پشتم به جایی گرم نیست ای کاش می شد گرم پای مرگ،چون جوراب شد! نه برگ،نه سایه،نه بار،چیزی ندارد این درخت این حجم تنها پایه ای محکم برای تاب شد! گنگ و کر و کورم ولی...مانده ست نقشی از منم حرفی بزن؛ چیزی بگو؛ شاید که دورم قاب شد
نوشته شده در جمعه 92/3/10ساعت
3:0 صبح توسط مریم سیدی زاده نظرات ( ) |
Design By : Pichak |